کد مطلب:53782 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:286
ای رسول خدا، ما نمی دانیم چند سال دیگر در میان ما خواهی بود، از این رو ما می خواهیم بدانیم كه جانشین شما چه كسی خواهد بود تا بعد از شما او پناهگاه ما باشد. پیامبر به آنها فرمود: من می دانم كه او چه كسی می باشد و اگر بگویم به شما همچون بنی اسرائیل كه از گرد هارون متفرق شدند از گرد او پراكنده خواهید شد، آنها ساكت شدند و سپس بیرون رفتند. آن گاه ما نزد پیامبر رفتیم و تو كه از همه ی ما نسبت به رسول خدا جسورتر بودی گفتی: ای فرستاده ی خدا، چه كسی را بر آنها جانشین خودخواهی نمود؟ پیامبر «ص» فرمود، كسی را كه كفش می دوزد. [صفحه 87] ما نگاه كردیم و تنها علی را دیدیم، تو گفتی: ای رسول خدا - ما جز علی كسی را ندیدیم. فرمود آری، همان است - عایشه گفت: آنچه تو می گویی به خاطر دارم، آری به یاد دارم ای ام سلمه[1] . در بررسی گزارش تاریخ می توانیم دریابیم كه ابوبكر و عمر در حیات پیامبر با مساله جانشینی رسول خدا «ص» بیگانه نبودند و در هر فرصتی در این مورد اندیشه می كردند و شاید این مساله را از ضروریات اسلام می دانستند و به همین جهت با توافق كامل آن را دنبال می كردند. چنانكه در نخستین برخورد با انصار كه طرفدار انتخاب جانشین پیامبر در میان خود بودند، دستهایی از آستین بیرون آمد و علی را در مقابل افرادی قرار داد كه با او رقابت دارند. كارگردانان این صحنه در حیات پیامبر همواره در اندیشه بودند كه نگذارند از بنی هاشم كسی به جانشینی رسول خدا «ص» برگزیده شود. آنها می دانستند كه از میان بنی هاشم تنها علی است كه ارتباطش با پیامبر همچون رابطه ی هارون با موسی می باشد.[2] . آنان خوب می دانستند كه علی همان كوه بلندی است كه نهرهای فضیلت و دانش از آغوش او سیل آسا فرومی ریزد و كسی را یارای برابری با او نیست. دانسته بودند تا علی زنده است كسی شایسته امامت نمی باشد. پس شتاب كردند، تا علی با تمام عظمت و ارزشهایش در تنهایی بماند و در ظلمتی كه پیران را فرسوده می كند و جوانان را پژمرده و پیر می سازد قرار گیرد تا بتوانند جامه ی خلافت را بر تن خود استوار نمایند. و حال آن كه: و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی[3] . با این همه حق علی «ع» نادیده گرفته شد. [صفحه 88] علی «ع» هم فرمود شانه از زیر بار خلافت خالی كردم و پهلو از آن پیچیدم و در این كار ژرف اندیشیدم آیا پیكار كنم یا صبر پیشه سازم - دیدم شكیبایی خردمندیست[4] . چنانكه تاریخ نشان داد 25 سال حق علی، میراث علی تاراج شد. [صفحه 89]
آیا به یاد داری، روزی كه من و تو در سفر با پیامبر «ص» بودیم و علی «ع» كه همواره كفشهای پیامبر را وصله می زد و لباسهای او را تمیز می كرد، در آن روز به وصله زدن كفشهای پیامبر «ص» مشغول بود. پدرت ابوبكر به اتفاق عمر آمد و اجازه ورود خواست، من و تو پشت پرده رفتیم و آن دو موضوعاتی را با پیامبر در میان گذاشتند و سپس گفتند:
صفحه 87، 88، 89.